الهه ی الهام
انجمن ادبی
دخترک از میان جمعیتی که گریه کنان شاهد اجرای تعزیه اند رد می شود عروسک و قمقمه اش را محکم زیر بغل می گیرد شمر با هیبتی خشن همان طور که دور امام حسین (ع) می چرخد و نعره می زند از گوشه ی چشم دخترک را می پاید.. او با قدم های کوچکش از روی سکوی تعزیه بالا می رود از مقابل شمر می گذرد و در مقابل امام حسین (ع) می گذرد و به لب های سفید شده اش زل میزند قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا می دهد مقابل او می گیرد شمشیر از دست شمر می افتد و رجز خوانی اش قطع می شود دخترک گفت : بخور برای تو آوردم و بر می گردد رو به روی شمر که حالا بر زمین زانو زده می ایستد مردمک های دخترک زیر لایه براق اشک می لرزد توی چشم های شمر نگاه می کند و با بغض می گوید : بابای بد!!! آن شب شمر تعزیه هم برایت گریه می کرد... « غلط زیادی» زبان نوشتاری ما گویی روز به روز مهجورتر می شود. به نظر می رسد اشتباهات رایج نوشتاری رو به افزونی است. یکی از دلایل آن به نظرم کاهش مطالعه ی کتاب و جایگزینی آن با منابع اینترنتی است که معمولا بدون نگاه ویراستاری و رفع ایرادهای ویرایشی منتشر می شوند. همچنین به دلیل فراگیرتر شدن نوشتن (در فضای مجازی) ایرادهای نگارشی نیز فراگیرتر شده اند.این اشتباهات را نه تنها در وبلاگ نویسنده های گمنام که حتی در سایتهای خبری و پایگاه های معتبر می توان یافت. امروز دریک سایت معروف یک مورد آن را دیدم که بهانه ی نوشتن این مطلب شد. گردآوری: 401
« بـــــــــــــــاران»
« یلدا...» کرکره ی مه ی مغازه ها پایین بود. رفت و آمد در کوچه و خیابان تمام شده بود. مردم شهر، در خانه های گرم خود، در کنار خانواده، درازترین شب سال را طبق یک رسم باستانی جشن گرفته بودند.هندوانه که یک محصول تابستانی است، در این شب زمستانی گل سر سبد میهمانی ها و شب نشینی هاست. وانت لکنته ای که از صبح تا ساعت ده و نیم نصف شب توی تمام شهر دور زده و یک تُن هندوانه اش را توی این یخبندان آب کرده بود، حالا سه تا هندوانه بیشتر نداشت. دو تا از آن هندوانه های درشت و آبدار را برای خودش نگه داشته بود و یکی دیگر را هم هر طور شده بود باید می فروخت. چون فردا صبح، طلای امشب را به قیمت آهن قراضه هم نمی توانمست بفروشد. ادامه مطلب ... موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|